Normal @Mehrshadlamouch

سخن مستانه میگویم ولی هشیار میگردم... Joined January 2020

Tweets

142
Followers

132
Following

152
Likes

1K

Normal @Mehrshadlamouch

8 months ago

روی پای شکسته خودت راه برو و اثری از دست خودت بر شانه کسی باقی نگذار... داستایوفسکی

0 0 0 52 0

Normal @Mehrshadlamouch

9 months ago

امسال زمستون با برف پاییزی شروع شد❄️

0 0 0 64 0

Download Image

Normal @Mehrshadlamouch

a year ago

فکت: هر جا اولین دروغ رو از کسی شنیدین و نتونستین دلیلی براش پیدا کنید هر چ زودتر از اون رابطه بیرون بزنید کمتر آسیب می‌بینید. ادامه دادن = آسیب شدید روحی

0 0 0 93 0

چقدر بده که بفهمی دوست داشتن هات بر اساس نشناختن بودن با همون فرمون بری و وابسته شی بعد با دیدن یه سری چیزها و شناخت دیگه کار از کار گذشته این تویی و تموم کارایی که به خاطرشون خودت رو سرزنش میکنی اینجاست که قلبت نمیخواد قبول کنه که اون فرد، آدم اشتباهی بوده تو زندگیت عذاب واقعی

0 0 1 86 0

Normal @Mehrshadlamouch

a year ago

واقعا داشتن کسی که قدردان هست نعمت بزرگیه رنگ و بوی تازه ای به زندگی میدن این آدما حیف که دیگه از اینا زیاد پیدا نمیشه...

0 0 1 60 0

Normal @Mehrshadlamouch

4 years ago

همه رویداد های زندگیت آینه ای است که اندیشه هایت را باز می‌تاباند. «مارک فیشر» حکایت دولت و فرزانگی

0 0 3 0 0

Normal @Mehrshadlamouch

4 years ago

عشق اشتیاق دارا شدن خوبیست برای همیشه. «سقراط» (رساله ضیافت افلاطون)

0 0 1 0 0

Normal @Mehrshadlamouch

4 years ago

عشق آنچه طلب میکند باید غیر ازآن باشد که دارد و هست.چراکه خواستن داشته معنی ندارد و تحصیل حاصل باطل است.چون عشق طالب زیبایی است پس خود او ن زیباست ن دارای زیبایی و نیز چون زیبایی و خوبی دوروی یک حقیقت‌اند،پس عشق هم از زیبایی بی‌بهره است و هم از خوبی،نه خوب است ونه زیباست. «سقراط»

0 0 1 0 0

Normal @Mehrshadlamouch

4 years ago

عاشق چون از شرمساری از معشوق بیم دارد به جبن و فرو ماسکی تن در نمی‌دهد. اگر سپاهی از عاشق و معشوق مرکب باشد آن سپاه شکست ناپذیر است چه عاشق مرگ را بر جبن و فرار ترجیح می‌دهد. از برکت عشق روباهان شیر می‌شوند... «فدروس»

0 0 0 0 0

Normal @Mehrshadlamouch

4 years ago

کلمه فلسفه به معنی حرکت عشق است، بعنوان عشق به دانایی.فلسفه، عشق به دانایی است نه خود دانایی. عشق مانند فلسفه، هستی میانه ای دارد، یعنی هم داشتن است و هم نداشتن؛ او پسر غنا و فقیر است. «یاسپرس» (افلاطون)