ناله قد میکشد ز سینه من سرو قامت کشیـدهای دارم این غزلِ زندهیاد واقف لاهوری را استاد محمد حسین سرآهنگ با چنان سوزوگدازی اجرا کرده که هر شنوندهی هممیهن را از درد های آشنای ما به گریه میاندازد. خواستم درد دلی با شما داشته باشم. از مدتهاست که برخی از قلمبدستان، روزنامه نگاران، هنرمندان و نویسندگان که از میهن آواره شده و در کشور های همسایه با دشواری های اقتصادی و امنیتی مواجه هستند با من تماس میگیرند و یک تقاضا دارند: «لطفا کمک کنید!» تعدادی از خوبان رسانه، هنر، قلم، کتاب، کارمندان ادارت حکومتی در داخل کشور و در ولایات به گونهی دردناکی به بیسرنوشتی مواجه هستند. روزی یکی از آنها که نویسنده ارجمندیست، عکسش را برایم فرستاد که در یکی از ولایات، در کنار جادهای ایستاده و کراچی سبزیجات را با خود دارد و نوشته است: «باور کنید به بسیار دشواری آب و نانی به خانه میبرم. ترس همهی وجودم را فرا گرفته است.» دیگری مینویسد: «من افسر ارتش ملی بودم. حالا از بیکاری و هراس بیچاره شدهام. لطفا هر کمکی که در توان دارید، دریغ نکنید.» استاد دانشگاه که پر از استعداد و تخصص است از بیکاری و بیروزگاری تقاضای کمک اقتصادی و یا امنیتی دارد. زنان و دختران تحصیلکرده که در خانه ها زندانی شده اند بار ها تصمیم به خودکُشی گرفته اند. تعدادی از دختران متخصص و جوان که مجبور به ازدواجهای جبری میشوند دست به خودکُشی میزنند که ما کمتر مطلع میشویم. حتا مرگ نیز چهره معصوم آنانرا میپوشاند. در حالیکه این دختران جوان به مراتب سزاوارتر از مردان زبون و بیعُرضهای هستند که در جاده های اروپا دست به جنایت میزنند. دختران معصوم ما به زیر کولهبارهای خاک دفن میشوند اما این آقایانی که در اروپا ذوق تندروی مذهبی بر سر شان مستی کرده است یا شهروندان اروپایی را زیر موتر میگیرند، یا تجمعات صلحآمیز را با خنجر میدرند و یا بر دختر جوان اروپایی تجاوز گروهی میکنند. به دلیل جنایات این گروه بیهنجار و بدسرشت، سرنوشت هزارن پناهجو در اروپا و آنانیکه در کشور های دومی منتظر هستند به فنا رفته است. به دلایل امنیتی و نظر به تقاضای خود شان از نامها و آدرسهای این دوستان صرفنظر میکنم. با بخش حمایت های مهاجرین و پناجویان اتحادیه اروپا تماس گرفتم، خودم رفتم و به دروازههای دفاتر شان سر زدم. نامه و تفصیلات تحلیلی و حقوقی نوشتم. جلسات پیهم مجازی با ایشان دایر کردم. به چندین وزارت خارجه نامه نوشتم و جلسه برپا کردم. حتا تصاویر دردناکی از هممیهنانم را با مقامات رسمی برخی دولتهای اروپایی، کانادا و آسترالیا فرستادم. با نهاد های بینالمللی حقوق بشری و جامعه مدنی کشور های مختلف تماس برقرار کردم. به دفتر مرکزی UNHCR در ژینوا تماس مستقیم گرفتم. اما از همه پاسخهای مشابه دریافت میکنم که از این قرار است: «ما شرایط ویژه برای پناهجویی ایجاد کرده ایم. زمان و عملیات ویژهی تخلیه به اتمام رسیده است. پارلمان ها و احزاب سیاسی روند پذیرش مهاجرت و اهدای پناجویی را بسیار محدود ساخته اند. برخی دولتهای مهم پناهندهپذیر به سان آلمان، بریتانیا، فرانسه، یونان، اتریش و ایتالیا به دلایل برخورد های هراسافگنانه پناهجویانِ تازه وارد، تمام روند را متوقف کرده اند، بناَ معذرت ما را بپذیرید.» وضعیت امریکا که بر همه آشکار است. ترامپ کاملا با این روند مخالف است و سیستم اجرایی مهاجرت ها را به تعلیق درآورده و منابع مالی آنها را متوقف کرده است. در کانادا وضعیت مهاجرین خوب نیست. جاستین ترودو نخست وزیر کانادا به دلایل ضعف در سیاستهای رفاهی، اقتصادی و مهاجرتیاش به شدت زیر فشار بود تا اینکه مجبور به کنارهگیری شد. سیاست مهاجرت محافظهکاران که احتمالا قدرت بدست خواهند گرفت، امیدوارکننده نیست. این در حالیست که هزاران انسانی که خطر خاصی تهدید شان نمیکرد از طرُق مختلف، با استفاده از شناخت، واسطه و خویشاوندیها به جای این گروه سزاوار که در حالت اسفناکی قرار دارد، در کشور های گوناگون جابجا شدند. در این میان برخی از مسئولین ادارات حکومتی، مدیران رسانهها، مسئولین نهاد های مدنی و مسئولین شرکتهای خصوصی دست به این خیانت زدند، در جاهایی خارجیها مقصر هستند و در حد زیادی سیاستمداران تا توانستند خویشها و قومهای خود را برون کشیدند. چشم بخیل کور! خوب شد که هممیهنان ما در کشور های آرام جهان رسیدند. اما پرسش اصلی که به بار میآید اینست که آیا هدف عملیات کلان تخلیه همین بود؟ هدف اصلی این بود تا بر بنیاد کنوانسیون امور مهاجرین کسانیکه جان و سلامت شان در نتیجه تغییر رژیم در افغانستان به تهدید های شکنجه، زندانیشدن وقتل قرار دارد باید از کشور برون کشانیده میشدند. حالا چگونه ناله قد نکشد ز سینهی ما؟ چگونه سرو قامتکشیدهای نداشته باشیم؟ هر باریکه این پیام ها را بدست میآورم، خجالت میکشم. ما به خود رحم نکردیم. چگونه انتظار باید داشت که خارجیها به ما رحم کنند؟ حالا گپ در جایی کشیده است آن خارجیهای که جنگ را در افغانستان راه اندازی و صدها هزار انسان میهن من را قربانی کردند، هیچ مسئولیتی از پیامد اعمال خود نمیگیرند. واقعیت اینست تا زمانیکه ما درد همدیگر خود را حس نکنیم هیچکسی درد ما را درمان نخواهد کرد. اینجا و آنجا گروه های سیاسی جلسه میگیرند و بیانیه پخش میکنند. رییسجمهور فراری از طریق پادکستها برنامه های آموزشی پخش میکند، حج عُمره میرود و تسبیح تازه همرنگ واستکش را به نمایش میگذارد. گویی هیچ اتفاقی را سبب نشده است. آیا شما یک برنامه کلان منسجم را که برای رسیدگی به این مشکل عظیم اجتماعی دادخواهی و لابی کند شاهد بوده اید؟ آیا شرم نیست که هنوز هم خود را فعال و یا حتی رهبر سیاسی بنامیم؟ آیا آنانیکه به نام های گونان بر طبل خوشیفتگی میکوبند و با پیام های فیشنی درشبکه X از کشور های اروپایی، امریکای شمالی، کشور های شوروی سابق و آسترالیا اعلامیه پخش میکنند، خجالت نمیکشند. بگذارید بگویم ما با این رویکرد ملت نخواهیم شد! بگذارید بگویم که ما با این فرهنگ هممیهن نخواهیم شد. بگذارید بگویم که ما با این اخلاق انسانیت را وداع گفته ایم. حرف نهایی بر انسانیت آنانیکه در برابر این جنایت چشم میپوشند و بنابر هر ملحوظی سکوت میکنند، شک باید کرد!
@DrSitez شبی که درد شکوه کند ناله سرکشد به فلک ز بیم و یاس خانه شان گشت، سرد و خُنک بلی آقای ستیز این نوشته تان به یقین که بیانگر درد و آلام بینوایان دیار است که از هر طرف نام امید شدهاند. خداوند برحال شان رحم کن.