در یک نظام مردمسالار، شفافیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری از جمله اصول اساسی حاکم بر فعالیت احزاب سیاسی به شمار میرود. با این حال، در تاریخ سیاسی افغانستان، کمتر نشانی از پایبندی عملی احزاب به این ارزشها دیده شده است. احزابی که در ظاهر از مردمسالاری سخن گفتهاند، اما در باطن هرگز ساختارهای درونحزبی خود را دموکراتیک نساختهاند. رهبران کنونی این احزاب نیز، نهتنها ارادهای برای نهادینهسازی دموکراسی از خود نشان ندادهاند، بلکه اغلب در حفظ مناسبات قدرت به شیوههای سنتی و غیردموکراتیک پافشاری کردهاند. از همین رو، هیچ تضمینی وجود ندارد که این افراد و یا وابستگان خانوادگی آنان با حاکمان امروز افغانستان بیارتباط باشند. چه بسا شواهد تاریخی و روایتهای مستند نشان میدهند که برخی از این چهرهها، در گذشته با مقامهای فعلی در تعامل بوده، از آنان حمایت کرده و حتی در برخی موارد به مذاکرات پنهانی با ایشان فراخوانده شدهاند. تا زمانی که اصل شفافیت قربانی مصلحتگرایی سیاسی شود و پاسخگویی به مردم جای خود را به زدوبندهای پشتپرده بدهد، نه میتوان به احزاب اعتماد کرد و نه به ادعای آنان در مخالفت با استبداد. بازسازی اعتماد ملی، مستلزم پالایش ساختاری و اخلاقی درون احزاب است؛ چیزی که بدون ارادهی صادقانه برای اصلاح، دستنیافتنی خواهد ماند.