Search results for #تژگاه
گرچه تکیه گاه فرزند، پدر است اما پشت و پناهش دعای مادر است نهراس از غروب خورشید، تاریکی راه تا که در آسمان شب، نور اختر است #علی_کریمی #تژگاه
نرود از یاد کوچه ای که در آن کودکی دست در دست مادر داشت و هنوز می گرید کهنسال مردی برای مادر، کوچه و دستی که دگر نیست ... #علی_کریمی #تژگاه
انگشت اشاره آینه به رد پای گذر آفتاب بر پیشانی روزگار و برف سفید باریده بر سر می گوید زمستان است با دست لرزان و پای خسته می گریزم از آینه تا زمزمه عشق از حنجره ترک برداشته بر قامت صدای بریده بریده جوانه زند و دوباره بهار شود ... #علی_کریمی #تژگاه
می ترسم از سکوت شب چراغ مرده، آویزان سقف از تاریکی خزیده، گوشه دیوار خسته ام از سردرگمی خیال آشفته از تردید چشم در دوراهی خواب و بیداری باز شوید پنجره ها تا تنهایی ستاره ها را فریاد زند ای آسمان، ای آسمان دیوانه خواب ستاره دیده است... #علی_کریمی #تژگاه
منم آن برکه تنها که در آسمانش مرده است ماه کجا خوابیده نیلوفر که بر سینه ام نهد سر کو مهتاب تا در آغوش گیرمش شب چه خیال واهی، آه شب تاریک و بسته است راه دستم نمی رسد به دامن دریا ... #علی_کریمی #تژگاه
برگی خشکم پژمرده بر شاخه درخت نه امید به بهار است، نه شانه درخت دلگیر از پاییز، تقدیر و سرنوشت دست طوفانم، چو گرفت بهانه درخت #علی_کریمی #تژگاه
ریشه زدیم در این خاک بی درنگ هستیم بر این عهد و پیمان گر نادان، ناکس ما را زند سنگ آن بی ریشه، بی وفا که با باد بی سر و پا می رود تا آسمان پرواز می کند به هر جا مرده ایست در جمع زندگان... #علی_کریمی #تژگاه
یک روز تیغ گرد باد ما را جدا می کند از شاخه حیات گم خواهیم شد با انبوهی از بر باد رفتگان در ساحلی آرام، موج دریا، باد یا که طوفان شاید هم بر آتش سوزانی تا گرم کند دست چوپانی تو چه میدانی در ورای دل ما چه غم بزرگی نهفته است وقتی گنجشک باغچه هم ما را فراموش می کند #علی_کریمی #تژگاه
تابستان است خورشید، مهربانی هوا را می بلعد جاده با همدستی نور مغلوب پیام دروغین دوستی می فرستد... بیچاره رهگذر از تنهایی به جاده پناه آورده است... #علی_کریمی #تژگاه
دل به تار مویی بستم و آرام گرفت خمار شد تا که از ساقی جام گرفت تار نیست بندی که دل در آن افتاد از گیسوی سیاهی بیت ایهام گرفت #علی_کریمی #تژگاه
دلواپسی های شب بیدار سایه های تردید خیال های ولگرد کمین کرده اند... من، دیازپام، دود سیگار چکه ی باران، گریه های بی اختیار و دلی که می گریزد از تپیدن، ثانیه ها را شمردن... سرودی بخوان ای آسمان، شعر لالایی باران تا که آرام گیرم از آه دل و زخم تن... #علی_کریمی #تژگاه
باران در آسمان با ابرها پرواز می کرد به گذشته می اندیشید چو به زمین رسید از کوه و دشت سراغ دریا را می گرفت دریا وطن امن باران است... #علی_کریمی #تژگاه
زمستان طی شد آخر با گل و سبزه آمد بهار گیسوی بلند نهر پرچین شد بر سینه کوه باغ رنگین شد از پیرهن غنچه مست گشتند مرغان از عطر یاسمین به رقص آمد ماهی در جام بلورین... #سال_نو_مبارک #علی_کریمی #تژگاه
کجا می روی سایه غروبم را دیدی از من دور می شوی یادت هست در صبح جوانی با چه شوقی به سویم آمدی؟ دلگیرم از تو و گردش گیتی... #علی_کریمی #تژگاه
شب میزبان لشگر اندوه از راه رسیده تازه نفس و داغ هجر تو پیشوای شبیخون دلتنگی های پی در پی امشب اندوهی خیال مغلوبم، بردار می زند برس به داد، فرزند خورشید تا در بند زلف تو افتد شب سیاه و بی قراری ناخوانده... #علی_کریمی #تژگاه
بغضی در گلویم لانه کرده است شب ها آواز غمگین می خواند کاش خواب از قفس شب می پرید با ستاره ها همنشین می شد. ای روشنایی، پیله شب بشکن تا پروانه پرواز کند آسمان آخرین پناه رویاست... #علی_کریمی #تژگاه
نم نم باران است من سرگرم شستن کلمات کهنه در ظرف شعرم قلم آبی واژه های شسته را روی خط نازک دفتر سپید می آویزد فردا که خورشید آید هوا پر از حرف های تازه است... #علی_کریمی #تژگاه
خسته تر از آنم که بگویم از چه رو خسته ام آسمان خواب است و نگاهم به دیوار زمزمه های بی رنگ من در سیاهی شب آمیخته است در سکوت باد، پنجره لب باز کرد و گفت: از کوه ناله ای به گوش می رسد تاختیم، باختیم، ساختیم و سوختیم... #علی_کریمی #تژگاه
در این چهار دیواری غمگین پنجره مهربان در گلدان تنهایی نیلوفری کاشت اکنون من و دیوار پر از پیچک به عاشقانه های نور و نیلوفر لبخند می زنیم... #علی_کریمی #تژگاه