بلوای بردگان برای اولین بار در تاریخ افغانستان، یک گروه، بدون شلیک یک مرمی، بدون استفاده از کوچکترین اقدام خشونتآمیز، با تکیه صرف به اعتراضها و نافرمانیهای مدنی، موفق شدند رئوس یکی از خشنترین و سرکوبگرترین رژیمهای تاریخ افغانستان و ای بسا کلیت جهان امروز را در آستانه حکم جلب و مجازات در یکی از معتبرترین دادگاههای جهان بکشانند. این گروه، زنان افغانستان و جنبش پویا و سرسختشان است. برای اولین بار، جنبش زنان افغانستان در همراهی و با کمک جنبش زنان ایران، یکی از مهمترین کارزارهای حقوقی را آغاز و در معتبرترین محافل حقوقی، مدنی و سیاسی بینالمللی به عنوان یک ترم باالقوه کشاندند. کارزار به رسمیتشناختن آپارتاید جنسیتی در افغانستان تا جایی که اکنون رسیده است، بدون اغراق، یک مقاومت تحسینبرانگیز و تاریخی است. و روزی که به ثمر برسد، بیتردید در کنار جنبشهایی مثل جنبش حقوق مدنی آمریکا و جنبش ضدآپارتاید افریقای جنوبی در تاریخ ماندگار میشود. به نظر من که از نخستین ماههای پس از سقوط افغانستان به آن عمیقا باور داشتم و در موردش بارها نوشتم، بزرگترین چالش طالبان، و در عین حال بزرگترین تهدید در برابر حاکمیت این گروه، مبارزات جنبش زنان افغانستان است. وقتی طالبان با نقشه تبدیلکردن مجدد افغانستان به زندانی سرباز برای 20 میلیون زن و تبدیل کردن آنها به بردگان، به قدرت برگشتند، نه این گروه، نه جناحهای سیاسی، نه کلیت جامعه و نه حتا شاید خود زنان، هیچ کدام تصور نمیکردند، دستگاه طویل و عریض و جهنمی امارت طالبانی که زنان را همتراز گوسفند و مواشی و ابزار خانه و در بهترین حالت، برده میبینند، با این سد بزرگ برخورد کنند. تذکر بدهم که هرگز مرادم این نیست که جنبش زنان افغانستان بیعیب و نقص است یا این جنبش، تنها جبهه مبارزه مردم افغانستان با این ظلمت قرن حجری است. با این مقدمه میخواهم به دو نکته مهم اشاره کنم. یکم: جامعه افغانستان منهای طالبان و حامیانشان که حساب جداگانهای دارند، در اولین گام و پیش از هر کاری باید زنان افغانستان را «باور» کنند. نه صرفا قدرت زنان که حقوق اساسی و کرامت انسانیشان را در برابری کامل با مردان. باید باور کنیم که جنبش زنان افغانستان، قابل دفاعترین و مطمئنترین سنگر مبارزه ما با طالبان و طالبانیزم است. جنبش زنان افغانستان و مطالباتاش، تنها محوری است که همه میتوانیم حول آن جمع شویم. همچنان در سطح بینالمللی، هیچ دولت مسئول و غیرطالبانی، باوجود دست و پاگیریهای زیادی که ویژه این عرصههاست، نمیتواند در برابر مطالبات زنان افغانستان و لزوم حمایت از آن سکوت کند، یا از سر باور یا از سر مجبوریت. جناحهای سیاسی که شمار و اسم و رسمشان هم از قضا طویل و عریض است، باید به مبارزات زنان افغانستان صرفا نگاه ابزاری سیاسی نداشته باشند که بخواهند از آن به عنوان پله استفاده کنند. آنها باید به معنای واقعی و معنادار، نه تنها حمایت تمام و کمالی از جنبش زنان افغانستان داشته باشند که در تمام روندهای تصمیمگیری، برنامهریزی، دیدارها، مذاکرات و چانهزنیها به زنان سهم و جایگاه قایل شوند. نشاندن یک یا چند خانم آنهم به عنوان دیکور در محافل و احتمالا جلسات و روند تصمیمگیری، یا اشاره دیکوری به مبارزات زنان افغانستان در اعلامیهها و بیانیهها، مزخرفترین کاری است که جناحهای سیاسی به نشانه تفاووتشان با طالبان و کلیت ساختار تاریخی مردسالار قدرت انجام میدهند. ما باید حقوق زنان، و قدرت جنبش زنان افغانستان را باور کنیم. این اولین کار خانگی ما و کمترین پاسخ ما به مبارزه نفسگیر زنان افغانستان در سه سال گذشته است. دوم: جنبش زنان افغانستان، دهها فعال، کنشگر، شبکه و گروههای کاری دارد. به سیاق هر جریان دیگر افغانستان که به کمین آفت و تخریب و سرانجام ناکامی میخورد، این جنبش مستعد آفتزدگی است. خستگی، اختلافنظرها، تلاشهای فردی برای استفاده از قدرت و دستاورد جمعی برای منافع شخصی، کمبود ظرفیت و دهها پاشنه آشیل دیگر میتواند این جنبش را تخریب و حتا زمینگیر کند. آدمها عصبیت و خستگی دارند. آدمها میتوانند در لفاف یک حرکت جمعی، تمام و کمال به فکر کیش شخصیت، رهبری و رهبرزدگی باشند. افراد یک گروه دچار اختلاف نظر میشوند، آدمها ظرفیتهای مختلفی برای به عهده گرفتن مسئولیتهای جمعی و سازمانی دارند. آدمها میتوانند ناخواسته به بخش یا کل یک جریان، با تصمیمها و برداشتهای شان آسیب بزنند. و دهها اتفاقی از این دست میتواند این جنبش امیدبرانگیز، پویا و تأثیرگذار را زمینگیر کند. ابدا قصد و جسارت نصیحتکردن به این جنبش تحسینبرانگیز را ندارم. صرفا سعی میکنم به اختصار، بخشی از تجربیاتام از جضور در دو-سه جنبش اجتماعی و کارزارهای جمعی را یادآوری کنم. این عواملی که شمردم و دهها عامل دیگری که به زمینگیرشدن جنبشهای اعتراضی منجر میشود را در برابر چشمانم دیدهام. یک تجربه عینی و ملموس که برای همه ما آشنا است. امیدوار باشیم و البته کمک کنیم و سهم بگیریم و منتظر روزی باشیم که عصیان بردگان و زندانیان، سرانجام دستگاه ظلمت و توحش را به کرنش وادارد و هیبتاللهها بفهمند که زنان افغانستان برخلاف ذهن کوچک و حقیر آنها، رهبران یک عصیان و مقاومت جمعی هستند که برج و باروی قرنحجریشان را به زیر خواهند کشید. عکس از مرتضا بهبودی