✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

یه کلمه هم هست به اسمه «Eccedentesiast» به معنی: کسی که تظاهر میکنه حالش خوبه و مشکلی نداره در حالی که دلش میخواد بمیره! و چقدر خوب منو تعریف می‌کنه :)🥀💔

0 0 0 16 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

5 months ago

زمانی که هیچ کس صبح ها بیدارت نمیکنه و زمانی که هیچ کس شب ها برای تو صبر نمیکنه و زمانی که میتونی هر کاری میخوای انجام میدی اسمشو چی میزاری ‌.... تنهایی یا ازادی ؟!

0 0 2 22 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

5 months ago

‌ خسته‌ از‌ خنده‌های‌ غمگین . . . !:)

0 0 2 28 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

5 months ago

اگه پامو تکون ندم، یهو دیدی بلند شدم جیغ زدم :((

0 0 1 25 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

از این حس ناکافی بودن ک بهم میدن بدم میاد

0 0 2 29 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

و هنوزم تو جادم و خسته از اتفاقای این چند روز اخیر ...

0 0 1 40 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

سوار قطار ک شدم رسما ۲۴ ساعت میشد نخوابیده بودم بارم خداروشکر صندلی کناریم خالی بود دراز کشیدم خوابیدم ... اما از اون مدل خوابا ک هر چقدر میخوابی خسته تر میشی

0 0 1 38 0

گوشیم شارژ نداشت یه مرده بهم پاور بانک داد وسطای راهم ی پیرمرده گف بیا یکم رو صندلی من بشین تو من میشینم اونجا ...واقعا دمشون گرم خلاصه ۶.۱۵ صبح رسیدم راه آهن تهران ساعت ۷.۵۰ دقیقه حرکت داشتم ... دارک شد وقتی فهمیدم قطار اتوبوسیه برای این مسیر طولانی

0 0 1 50 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

مسئول فروش بلیطو یه پلیسه اومدن گفتن با اتوبوس برو تهران از اونجا قطار میگیریم برات ... خلاصه به هر جون کندنی بود با کلی استرس رفتم ترمینال ک اتوبوس سوار شم اتوبوسم جا نداشت گفت بشین رو پله و من مجبور بودم باید میرسیدم به تهران

0 0 1 42 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

رفتم راه آهن ... و با بی منطقی تمام گفت سوار نمیکنم و ۵ خانواده دگ هم مث من گفت سوار نمیکنم باید دیروز میومدین انقد بهم فشار اومده بود ک شروع کردم ب گریه کردن واقعا تحملم تموم شده بود ساعت دو شب با کلی وسیله مونده بودم

0 0 1 26 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

بازم گفتم عب نداره درست شد بدگشتم خوابگاه وسیله هامو جمع کردم شب حرکت داشتم برم خونه ... اما خبر نداشتم امروز روز من نیست ک نیست

0 0 1 27 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

صبح رفتم سوپر مارکت جلو خوابگاه گوشیشو گرفتم زنگ زدم به خانوادم و از اونورم در ب در دنبال این بودم ک گوشیمو درست کنم cpu گوشیم سوخته بود تا دو ظهر منتظر بودم درست شه از اونورم انقد حالم بد بود باز رفتم دارخونه داروهای دیگه گرفتم انقد سرفه هام خشک بود ک قفسه سینم و پشتم درد میکرد

0 0 1 39 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

ساعتای دو شب بود ک گوشیم یهو خود به خود خاموش روشن شد دو بار اما بار سوم یهو خاموش شد و روشن نشد از شانسم صبحشم بچه ها همه رفته بودن خونشون و خوابگاه تنها بودم ساعت دو شب هم کاری از دستم برنمیومد خوابیدم تا صبح بشه حتا ساعت مچیامم باتریشون خوابیده بود حتا تایمو نمیدونستم

0 0 1 21 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

شبش انقد حالم بد شد ک ساعت ۱۱ شب با دوستام رفتیم دکتر دوباره یکی از دوستام که شیفت بود اومد برام سرم و داروهامو زد بهتر شدم برگشتیم خوابگاه ... اما جمعه دوباره حالم به شدت بد بود بزور برنامه شاگردامو نوشتم و براشون فرستادم

0 0 1 27 0

✞ мαя мαя ✞ @mrymsltnpr

6 months ago

چهارشنبه شب آخرین شیفتم بود ساعتای یک گلودرد بدی گرفتم رفتم پزشک اورژانس دارو داد هر جور بود تحمل کردم صبح رفتم خوابگاه با تب و لرز شدید بزور خوابیدم اما حالم بد بود عصرش بزور بیدار شدم باید به شاگردام زنگ میزدم انقد حالم بد بود یه سری جاها گیج میزدم بزور میفهمیدم چی به چیه ...