یه قصه کوتاه از 1403
دوتا دوست بودن باهم میرفتن جلو یکیشونو گیر انداختن بقیه که به به چه خالق زیبایی کارشون تموم شد ولت کردن فکر کرد همیشه همینه ولی بعدش دید نه ارزشی نداره اطرافشو دید فقط اونیو دید که از اول کنارش بود ولی این اخرین بار بود که دیدش
#دوست #رفاقت #خیانت #غم #گذشته